جامعه ایران، جامعه شورشی است

0
1985
جامعه ایران، جامعه شورشی است

سال‌هاست که از مسئولیت اجتماعی و اخلاق می‌گوید؛ از مسئولیت فردی، مسئولیت معلمی، شهروندی و از وجدان خودآگاهی که درون هر فردی است. مقصود فراستخواه، جامعه‌شناس و روشنفکر ایرانی مسئولیت اجتماعی را در بعد اخلاقی و حقوقی می‌بیند و از آن دفاع می‌کند و از سوژه‌های اداره‌پذیر انتقاد می‌کند که ضد خلاقیت و مسئولیت است. او اگرچه نسبت به رفتارهای نمایشی و لبخندهای تظاهری انتقاد دارد اما معتقد است که باید به عاملیت‌های فردی بها داد؛ برای همین همچنان امیدوار است به آینده و اصلاح آن.

گفت وگو از لیلا ابراهیمیان/آینده نگر

* مسئولیت اجتماعی چیست؛ مسئولیت دفاع از چه کسی در برابر چه چیزی؟

مسئولیت با این پرسش آغاز می‌شود که فرد، امور، نهاد خیریه، نهاد مدنی و NGOها در برابر خود می‌بینند؛ البته خطاب پرسش و مخاطب پرسش یکی است؛ یعنی پرسش فرد از خود فرد است. مثلاً من از خود می‌پرسم، مسئولیت تو به عنوان یک معلم دانشگاهی چیست؟ مسئولیت تو به عنوان یک ایرانی چیست؟ پرسشی است که از من برمی‌خیزد و مرا مخاطب خود قرار می‌دهد. این پرسش به شکل صدای وجدان است. وجدان خودآگاهی که از درون ما بلند می‌شود. یک وضعیت وضعیت وجودی. یک «درد اگزیستانسیال» که فرد را مورد سؤال قرار می‌دهد. این پرسش از خود فهمی حرفه‌ای من معلم برمی‌خیزد. یا شما به عنوان روزنامه‌نگار، از خود می‌پرسید که چه فایده‌هایی برای جامعه دارید. در قبال رنج‌ها و دردهای مردم چه کارهایی باید انجام دهید؟ پس یک خودفهمی حرفه‌ای در شمای روزنامه‌نگار و منِ معلم و محقق به شکل اگزیستانسیال، وجدانی و خودآگاهی ایجاد می‌شود. دعوتی است که از خود ما برمی‌خیزد. گاهی هم مسئولیت، پرسش از دیگران است؛ در این جا سؤال شما از من است که شما به عنوان معلم چه مسئولیتی دارید؟ پاسخ شمای معلم که چهار دهه تحقیق و تدریس کردید، به دردها، رنج‌ها و مشکلات جامعه ایرانی چیست؟ دیگرانی که از ما سؤال می‌کنند، می‌توانند همکاران ما، همسایگان ما، مخاطبان ما، دانشجویان من، خوانندگان نشریه ما و غیره باشند و یا می‌توانند صاحبان سهام یک شرکت باشند. ممکن است پرسش اهالی یک محل از شرکت صنعتی که در آن محل کار می‌کند، باشد و آن‌ها سؤال کنند که شما با محیط زیست محله ما چه کردید؟ یعنی ذی‌نفعان بیرونی و درونی یک سازمان. کسانی که در آن سازمان هستند؛ یعنی کارکنان، سؤالی که از رئیس سازمانی پرسیده می‌شود که شما این سازمان را چگونه ریاست می‌کنید؟ اگر همین وضعیت را ادامه دهیم، ممکن است به پرسش از «دیگران تعمیم‌یافته» برسیم. یعنی زمانی شما از من سؤال می‌کنید، زمانی همسرم، زمانی همسایه‌ام، زمانی دانشجو، زمانی خواننده و زمانی هم «دیگری تعمیم‌یافته» از من سؤال می‌کند. یعنی یک دیگری وجود دارد که در مقیاس همه تعمیم‌یافته و به طور ضمنی از من سؤال دارند که شما به عنوان یک موجود خودآگاه و حرفه‌ای برای این محنت‌ها چه کرده‌اید؟ این همان مسئولیت اجتماعی است.

*مسئولیت اجتماعی را به چند شکل می‌توان صورت‌بندی کرد؟

مسئولیت اجتماعی یا Social Responsibility را می‌توان به دو شکل صورت‌بندی کرد: صورت‌بندی «اخلاقی- هنجاری» و صورت‌بندی «حقوقی- قانونی». صورت‌بندی اخلاقی با زبان نُرم‌ها و ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی مطرح می‌شود. به طور مثال من به عنوان یک معلم و محقق، اخلاقاً مسئولیت دارم. صورت‌بندی حقوقی می‌تواند به شکل مدون یا نانوشته، رسمی و غیر رسمی باشد که مسئولیت من را مشخص می‌کند. مثلاً آیا من در کتابی که نوشته‌ام، اسرار شخصی کسی را فاش کرده‌ام؟ آیا به کسی بی‌احترامی کرده‌ام؟ در این صورت خود شما یا فرزندتان می‌توانید با استناد به قانون مرا بازخواست کنید یا ممکن است درترم تحصیلی به دانشجویی نمره غیرعادلانه داده باشم، دانشجو اعتراض می‌کند که چون من در کلاس از شما انتقاد کردم و با دلیل اغراض شخصی یا عصبانیت، نمره من را کم کرده‌اید. این هم مسئولیت اجتماعی من معلم است؛ اما این مسئولیت به زبان درشت حقوقی بیان می‌شود. یک بعد دیگر مسئولیت اجتماعی اخلاقی است؛ یعنی کسی من را بازخواست نمی‌کند؛ ولی من اخلاقاً وظیفه دارم به دانشجویانم عادلانه و به هر نفر به اندازه توان و کوشش او نمره بدهم. پس اولی مسئولیت اجتماعی است که شکل اخلاقی مسئولیت اجتماعی است و دومی را Social Accountability یا پاسخ‏گویی اجتماعی یا حساب‌دهی اجتماعی می‌خوانیم که همان صورت‌بندی حقوقی است. گاهی این دو سطح را در یک جا به کار می‌گیرند. مسئولیت اجتماعی به معنای اخلاقی کلمه که به زبان ارزش‌ها است، و پاسخ‏گویی اجتماعی به معنای حقوقی و قانونی و رسمی‌تر کلمه.

*یعنی در مقابل مسئولیت اجتماعی، نظارت حقوقی کمرنگ می‌شود؟

 مسئولیت اجتماعی نهادهای خیریه، هم بخش اخلاقی دارد، هم بخش حقوقی. به‌گفته لویناس[1] اخلاق شنیدن صدای دیگری است، اخلاق به معنای احترام به خود، دیگری، هستی و کائنات است. اگر آموزش و پرورش به کودکان عزت نفس نیاموزد، نمی‌توان در آینده انتظار رفتارهای اخلاقی داشت. اخلاق به معنای استفاده از سطوح مغز و هوش هیجانی است؛ فردی که قادر به کنترل احساسات و عواطف خود بوده دارای اخلاق است چنین فردی امکان رسیدن به حکمت را داشته و قراردادهای خوبی با خود می‌بندد. اخلاق شهروندی به معنای شنیدن صدای دیگری، احترام به محله، محیط زیست و شهروندان و حس تعلق سرزمینی است. یا اخلاق دانشگاهی نیز به نوعی شنیدن صدا دیگر و احترام به خود است؛ اخلاق شنیدن صدای دیگری است. به نظر من مسئولیت اجتماعی جلوه‌گاه اخلاق است. در جامعه ما اخلاق، به لبخندفروشی و تعارفات دمِ دری تقلیل‌یافته است! یعنی این‏که من به شما لبخند بزنم؛ در حالی که اخلاق این است که من حق شما را رعایت کنم. اخلاق به این شکل عینیت پیدا می‌کند. به همین دلیل مفهوم عینی اخلاق، شنیدن صدای دیگران است. من باید کیفیت خدماتی را که در این مصاحبه به شما می‌دهم، رعایت کنم. باید مسئولیت اجتماعی خودم را ایفا کنم. این یک کیفیت خدمات‌دهی است و ما باید در خدماتی که به مردم می‌دهیم، مسئولیت اجتماعی خود را ایفا کنیم.

*سؤالی که در این‏جا به ذهن میآید، این است که اهتمام به مسئولیت اجتماعی در قالب خیریه‌ها، در ایران چه وضعیتی دارد؟ آیا این تلاش‌ها بیشتر با تکیه بر بعد اخلاقی انجام می‌شود؟

طبق آخرین آماری که مطالعه کرده‌ام، ما ایرانی‌ها در شبانه روز، 1 تا 3 دقیقه برای کارهای داوطلبانه وقت ‌صرف می‌کنیم. برای این‏که این 3 دقیقه روشن‌تر شود، مقایسه‌ای را انجام می‌دهم: ما به طور متوسط در شبانه روز 13 ساعت و نیم زمان صرف نگهداری و مراقبت شخصی می‌کنیم؛ یعنی فعالیت‌هایی مثل خوابیدن، غذا خوردن، استحمام و… در مقابل آن، 1 تا 3 دقیقه را صرف امور خیریه می‌کنیم. 40 دقیقه را صرف آموزش می‌کنیم. آقایان حدود 5 ساعت را صرف فعالیت شغلی خود می‌کنند و خانم‌ها هم به طور متوسط 40 دقیقه از شبانه‏روز خود را صرف فعالیت شغلی می‌کنند. می‌دانید که مشارکت اقتصادی خانم‌ها در جامعه پایین است. زن و مرد به طور متوسط 2 ساعت و 46 دقیقه برای فعالیت‌های شغلی وقت می‌گذارند. خانم‌ها 5 ساعت و 25 دقیقه را هم صرف فعالیت‌های خانه‌داری می‌کنند. تمامی این‌ها عددها نگران‏کننده هستند. هیچ‏کدام عدد خوبی نبوده، به‏خصوص میزان فعالیت‌های خیریه. 1 تا 3 دقیقه خیلی کم است.

گویا ما در کشور 14 هزار NGO داریم: بخشی از این‌ها Charity / خیریه هستند و بخشی هم موارد دیگر. ولی من فکر می‌کنم که بیشتر از 7 تا 8 هزار  NGOدر کشور نداشته باشیم. مجموع اعضای فعال یا نیمه فعال! در این نهادها 1 میلیون نفر است. اگر این میزان را ضرب و تقسیم کنیم، 1.5 درصد جمعیت بالای 15 سال ایران، عضو فعال یا کمتر فعال، پاره وقت یا تمام وقت خیریه‌ها هستند.. این رقم در آمریکا که 325 میلیون جمعیت دارد، 25 درصد است؛ این در حالی است که ما خودمان را کشوری عدالت‌گرا می‌دانیم و آمریکا را یک کشور سرمایه‌داری! در کشورهای دیگر حتی وضعیت از آمریکا هم بهتر است. در آمریکا 25 درصد جمعیت عضو NGOها هستند و 2 میلیون هم NGO فعال است. در فرانسه 1 میلیون NGO وجود دارد و عضو خیریه شدن، شاخصی است از حس مسئولیت اجتماعی. تعداد خیریه‌ها و عضویت در آن‌ها و صرف زمان در آن‌ها بسیار اهمیت دارد. ما در ایران هم سنت‌های عیاری، سنت‌های محله‌ای، و ظرفیت‌های مشارکتی داشتیم؛ ولی از این ظرفیت‌ها حمایت نکردیم و البته هنوز هم در سیستم‌های ما از این سنت‌ها حمایت نمی‌شود. اگر بخواهید برای یک خیریه مجوز بگیرید، زمانی بسیار طولانی را باید صرف این کار کنید. چون در این زمینه بروکراسی بسیار سخت و پیچیده‌ای حاکم است. نسبت به charityها نگاه امنیتی وجود دارد. محدودیت‌ها و مفروضات بدبینانه پیش روی این‌ها است و هیچ حمایت نهادی مناسب و کافی ومؤثری هم نمی‌شود؛ در نتیجه charityها توسعه نمی‌یابند.

*به‌هر حال خیریه‌ها باید از جایی کار خود را شروع کنند؛ یا باید متکی به فرد باشند یا برندی؛ اگرچه خیلی از شرکت‌ها و برندهای تجاری از مسئولیت اجتماعی می‌گویند اما از آنجایی که در عمل بروز چندانی دیده نمی‌شود، گاهی به نظر میرسد که این ایده به یک کار لوکس اداری تبدیل شده است و انگار با واقعیت اجتماعی انطباق ندارد. تحلیل شما در این زمینه چیست؟

 در این زمینه من با شما همدل هستم؛ متأسفانه «زبان» در جامعه ایران آشفته شده است. ما زبان را بی‌مقدار کرده‌ایم. کلمات در ایران نابود و تهی از معنا شده و مسئولیت اجتماعی هم به محاق رفته است. ما مفهومی داریم باعنوان «terms of Recogtion»؛ یعنی شرایط شناسایی. مسئولیت اجتماعی شرایط شناسایی خود را از دست داده است. وقتی می‌گوییم مسئولیت اجتماعی تبدیل شده به یک امر لوکس و تزیینی که توسط مدیران تکرار می‌شود، یعنی نفوذ معنایی مسئولیت اجتماعی در زوال است. کلمات در ایران بی‌مقدار شده‌اند. ذهن آشفته و زبان آشفته است. نتیجه‌اش این است که مسئولیت اجتماعی واژه‌ای سرد است. تلفظ‌های صوریِ مسئولیت اجتماعی جان من را گرم نمی‌کند. وقتی گفته می‌شود مسئولیت اجتماعی، در جان من اهتزاز نمی‌کند؛ یعنی عقل سلیم اجتماعی می‌گوید مسئولیت اجتماعی از آن حرف‌ها است که بی‌معناست! عقل سلیم اجتماعی فهمیده است که این کلمات لقلقه زبان شده است. حیف از جامعه‌ای که در آن کلمات از معنا تهی شده باشد. ما می‌گوییم محیط زیست خراب شده است و برای نسل دهه 90 چیزی باقی نگذاشته‌ایم؛ ولی از بین رفتن آب و خاک یک قصه است و این‏که کلمات را هم نابود کرده باشیم، یک قصه بزرگ‌تر است. کاش حداقل می‌گذاشتیم کلمات بمانند تا جان کودکان و نسل آینده را گرم کند. ما در جوانی و دانشجویی هزینه‌های زیادی دادیم؛ ولی جان ما گرم بود. حاضر بودیم برای یک کلمه جان بدهیم؛ اما الآن کلمات آتش نمی‌زنند بر دل‌ها؛ بنابراین چنین مسئله‌ای وجود دارد.

*چرا زبان به سمت ابتذال رفته است؟

«اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی/ برآورند غلامان او درخت از بیخ». مسئولیت اجتماعی و پاسخ‏گویی اجتماعی، قبل از همه باید از سیستم شروع شود. وقتی سیستم پاسخ‏گو نیست، وقتی گفته می‌شود مردم مسئولیت اجتماعی داشته باشید، و مردم احساس می‌کنند که به شعور آن‌ها اهانت می‌شود، چه انتظاری باید داشت؟ مردم می‌گویند، ای سیستم، تو خودت مسئولیت اجتماعی را می‌فهمی؟! وقتی که در دولت پاسخ‏گویی اجتماعی وجود ندارد، انتظار پاسخ‏گو کردن مردم یا نهادهای خیریه کار دشواری است. همین الآن اگر اتفاقاتی برای شخص من در جامعه رخ دهد، کسی مسئول نیست. به‌عنوان مثال من معمولاً با وسایل حمل و نقل عمومی رفت و آمد می‌کنم. یک هفته پیش که از دانشگاه شهید بهشتی برمی‌گشتم، در ایستگاه نمایشگاه به زور سوار شدم اتوبوس شلوغ بود و در آن شلوغی، پیرمردی موقع سوار شدن پشت در ماند! جوان‌ها به او خندیدند و گفتند که شما انقلاب کردید و حالا وضعیت این‏گونه شده. پیرمرد بازویش را باز کرد و پشت آرنج خود را نشان داد و گفت من 30 سال پیش عمل قلب باز کردم. مدتی در دستم احساس ناراحتی و درد داشتم. به پزشک مراجعه کردم و مشخص شد که یک تکه سیم در دستم جا مانده است. وقتی گفتم که شکایت می‌کنم، گفتند به هرجا که می‌خواهی شکایت کن!؛ اما من در نهایت نتوانستم مرجعی را پیدا کنم که در این زمینه در آن‏جا طرح شکایت کنم. این همان درد بی‌مسئولیتی و عدم پاسخ‏گویی است. یعنی مرجعی برای رسیدگی به چنین اموری وجود ندارد. اگر اتفاقی برای کسی بیفتد، همه می‌دانند که چقدر مراجعه به دستگاه قضایی پرهزینه و پیچیده و مستلزم رشوه و صرف وقت و اعصلاب خردکنی است تا فرد نسبت به حق خود مدعی شود. از سوی دیگر اصلاً دولت پاسخ‏گوی جامعه نیست؛ گردش قدرت وجود ندارد. اختیارات بسیاری در کشور موجود است که هیچ پاسخ‏گویی ندارند؛ یعنی اختیارات عجیب وغریبی اما بدون هیچ پاسخ‏گویی؛ در نتیجه وقتی در جامعه‌ای پاسخ‏گویی اجتماعی در مقیاس سیستمی و کلان نهادینه نیست، خیلی سخت است که پاسخ‎‏گویی در مقیاس خرد را جلو ببرید. من نمی‌گویم که ما اخلاقاً مسئولیت نداریم چون دولت ما مسئولیت ندارد؛ ولی از نظر اجتماعی این شیوه به تنهایی جواب نمی‌دهد، کارها پیش نمی‌رود. در یک کشور می‌بینید که وزیر استیضاح می‌شود، رئیس‌جمهور استیضاح می‌شود و گردش قدرت وجود دارد، یا بالاترین مقام کشور باید حساب پس بدهد؛ در این صورت وقتی به شما می‌گویند شهروند هم مسئولیت اجتماعی دارد، و این مفهوم، عمق و معنای بیشتری پیدا می‌کند.

*در تعمیق این فردگرایی منزوی، امر معاش هم تاثیرگذار است.

دقیقاً! وضعیتی را در جامعه ایجاد کرده‌ایم که همه فقط به فکر سرپا نگه داشتن خودشان هستند؛ در این وضعت اقتصاد هم بی‌تأثیر نیست. اقتصاد ما سیاسی شده و در وضعیت اقتصاد سیاسی و دستوری هم مشخص است که کشور چه وضعیتی پیدا می‌کند. این وضعیت نابه‌سامان را همه هر روز می‌بینیم و روز به روز هم وضعیت بدتر می‌شود. در وضعیتی که اقتصاد مردم از بین می‌رود، همه سعی می‌کنند که فقط گلیم خود را از آب بکشند. وقتی همه بخواهند به فکر خود باشند، دیگر خیر عمومی از ذهن‌ها کنار می‌رود و زمانی که خیر عمومی از ذهن‌ها کنار می‌رود، آن دیگری تعمیم‌یافته، دیگر وجود ندارد. دیگری تعمیم‌یافته زیر پاهای ما له می‌شود و ما اصلاً توجه نداریم. در آن اتوبوس که اشاره کردم که همه به شکل فشرده سوار شده بودیم، چقدر امکان دارد که کسی به فکر دیگری باشد. وضعیتی می‌شود که هر کس فقط مراقب کلاه خود است. من چند روز پیش بحثی داشتم برای دوستان انجمن علمی و در آن جا مطرح کردم که ما «سوژه‌های اداره‌پذیر» شده‌ایم. وقتی تبدیل می‌شویم به سوژه‌های اداره‌پذیر، در واقع تحت انقیاد هستیم. بدون این‏که لزوماً زندانی شویم. مسئله همان است که «میشل فوکو» می‌گوید، یعنی «زیستْ قدرت». فوکو می‌گوید که در گذشته حکمران‌ها افراد را به زندان می‌انداختند، اما الآن یک زیست قدرت وجود دارد که مردم به شکل نامرئی از طریق نظام معیشت، نظام اداری، نظام رسانه‌ای، ایدئولوژیک، فرهنگی اجتماعی و آموزشی سازماندهی می‌شوند و تبدیل به سوژه‌های سر به زیر و اداره‌پذیر و تحت مراقبت می‌شوند و بدون خلاقیت و مسئولیت. همه ما اداره‌پذیر شده‌ایم و همه به فکر منافع وهمناک خودمان هستیم. دیگر به فکر همسایه و دیگری نیستیم. در سریال «جیران»، شخصیت خواجه‌ای به نام «روشن» را ببینید که مدام توطئه می‌کند و می‌گوید، «لبخند بزن»! سیستم هم مدام کارش را می‌کند به ما می‌گوید که لبخند بزنید. ما اداره‌پذیر شده‌ایم و در نتیجه ارزش‌های نوع‌دوستی و همبستگی اجتماعی مدام گم می‌شود.

*البته نقدی هم به خیریهها مطرح می‌شود و آن این‏که آیا واقعاً آن‌ها همیشه فعالیت خود را با هدف خیرخواهانه شروع میکنند یا گاهی اهداف دیگری پشت این فعالیت خیر وجود دارد؟

 توصیه من به شما این است که به دنبال معلول‌ها نباشید. به دنبال علت‌ها بروید. این‏که الآن رفتار خیریه‌ها به چه چیزی تبدیل شده است، تحت تأثیر سلسله و زنجیره‌ای از علل اجتماعی است. اولاً که در خیریه‌ها کسانی چون شما و من کار می‌کنیم؛ البته من انسان‌های بسیار با شرفی را در خیریه‌ها دیده‌ام. این چیزی نیست که من فقط به عنوان محقق اسناد آن را دیده باشم. من خودم با این خیریه‌ها زندگی می‌کنم. مردمانی هستند که واقعاً زحمت می‌کشند. برای بچه‌ها، کودکان خیابانی، مادران سرپرست خانوار، بیماران مشکل‌دار و غیره. در خیلی از خیریه‌ها واقعاً خلاقیت‌هایی وجود دارد و در آن‌ها احساس مسئولیت دیده می‌شود. انسان‌های دلسوزی همچنان کار می‌کنند؛ اما این‏که در خیریه‌ها انواع و اقسام مشکلات به وجود بیاید، علل زیادی دارد. ما فرصت ندادیم که جامعه تقویت و توانمند شود. اگر شما فرزند خود را توانمند نکنید؛ یعنی به او اختیار ندهید، برایش فرصت و شرایط فراهم نکنید که تمرین کند و پرورش یابد، خود تنظیمی بیاموزد، رشد نخواهد کرد. اگر شما این کارها را بکنید، فرزند شما خود تنظیم می‌شود، خودش را اداره می‌کند و نیاز نیست او را از بیرون کنترل کنند؛ اما وقتی خانواده‌ای نتواند این شرایط را برای فرزندش فراهم کند، در نتیجه فرزندشان آسیب‌پذیر می‌شود. در جامعه ما این اتفاق رخ داده که طی سال‌ها از جامعه قلمروزدایی شده است؛ یعنی قلمروهای جامعه از آن گرفته شده و فشرده شده در دولت بزرگ. دولت می‌خواهد تمام اختیارات را در دست خود داشته باشد؛ بنابراین قلمرو جامعه را از جامعه گرفته است. مدام قلمروهای جامعه از آن گرفته شده و قلمرو دولت بزرگ شده است. هر زمان هم که دولت به مردم مراجعه می‌کند یا برای تبلیغات است یا برای شکل دادن به امواج پوپولیستی یا برای گرفتن پول. قلمرو جامعه مدام دارد محدود می‌شود. ما در علوم اجتماعی به این وضعیت قلمروزدایی می‌گوییم. دولت برای خودش قلمرو ایجاد می‌کند و قلمرو جامعه را هم می‌ستاند و جامعه را تحت استعمار خود می‌کند. در چنین وضعیتی معلوم است که جامعه هم توانمند نمی‌شود، شخصیت‌هایش را از دست می‌دهد و در نتیجه NGOها و خیریه‌هایی هم وجود دارد که تشریفاتی هستند و گاهی وسیله پولشویی هستند؛ ولی توصیه من این است که فقط از این زاویه به مسئله نگاه نکنید. چون آب باریکه کوشش‌هایی که در جامعه وجود دارد هم خدای نکرده نابود می‌شود. چون قوانین مدام دارد جامعه را قلمروزدایی می‌کند و دولت بزرگ با تمام اختیارات را شکل می‌دهد؛ البته ظاهراً هم نمی‌گوید؛ ولی کاری کرده است که شما در جامعه هر کاری کنید، در آخر در جاهای حساس دولت مداخله می‌کند. یعنی هر لحظه دولت در شما حضور دارد و در نتیجه جامعه تمرین نکرده است که بتواند مسئولیت اجتماعی را بپذیرد؛ یعنی زمینه را فراهم نکردیم که جامعه تمرین و در نتیجه آن پیشرفت کند و به بلوغ برسد. وقتی شما معلم باشید، اما به بچه‌ها فرصت همکاری و مشارکت ندهید، بچه‌ها سعی می‌کنند تقلب کنند و بر سر و کول هم بپرند و طبیعی است که توانمند نشوند؛ ولی وقتی شما آن‌ها را مدیریت کنید، برایشان فرصت ایجاد کنید، رشد می‌کند. این وضعیت کمی هم ریشه‌های فرهنگی دارد. ما در ایران میل به موفقیت داریم، اما شاخص جمع‌گرایی درون‏گروهی پایین است. وقتی در جامعه‌ای علت‌ها جمع می‌شود و شاخص جمع‌گرایی درون‏گروهی پایین می‌آید، یعنی کار تیمی، فعالیت مشترک، تعهد به تصمیم جمعی و همکاری در کار جمعی و دنبال کردن منفعت جمعی کم می‌شود، بنابراین «طفیلی‌گری» رشد می‌کند. در جامعه‌شناسی بحثی تحت عنوان پیشرفت طفیلی‌گری در جامعه وجود دارد؛ یعنی وقتی فرهنگ طفیلی‌گری پیشرفت می‌کند، به این صورت می‌شود که مثلاً من و شما و چند نفر دیگر با هم می‌رویم کوه. یک نفر می‌خواهد از خدمات بقیه استفاده کند و نمی‌خواهد خودش را خیلی زیر کار ببرد. طفیلی‌گری یعنی یک نفر در جمع حضور دارد که می‌گوید، بگذار من با کمترین زحمت از نتیجه کار دیگران استفاده کنم. در جامعه‌ای که طفیلی‌گری رشد کند، معمولاً کارهای جمعی پیش نمی‌رود. کار خیریه‌ای هم نیاز به جمع‌گرایی درون‏گروهی دارد. نیازمند نوعی حس مشترک در جمع و انسجام جمعی و تعهد به کار جمعی است. حس جمع‌گرایی در کشور ما پایین آمده است. علت هم این نیست که ما ذاتاً مشکل داریم بلکه قوانین حمایت نکرده است، ساختارها و نهادها ایراد دارد، موقعیت‌ها بد جوری چیده می‌شود، حمایت‌ها و آموزش‌های کافی نبوده.

* در مواقع بحران، بیشتر از دولت رد پای خیریهها را در میبینیم. برخی این فعالیتها را تعبیر به به رخ کشیدن ضعف دولت میکنند و برخی قدرت خیریه‌ها. این مسئله چقدر میتواند به موقیت این دو آسیب برساند؛ تحلیل شما از آن چیست؟

NGO نباید یک ابزار اعتراض سیاسی باشد. چون شکاف دولت ملت و سوء تفاهمات آن قدر زیاد شده که‌گاهی charity و خیریه‌ها هم نوعی اعتراض غیرمستقیم به دولت حساب می‌شود. هم دولت از charity و خیریه تلقی سیاسی و امنیتی دارد و هم افرادی که در charity کار می‌کنند نسبت به دولت بدبین هستند و کارها نوعی دلالت سیاسی پیدا می‌کند؛ در حالی که نباید این چنین باشد. اساساً حوزه کنش سیاسی غیر از حوزه کنش خیریه‌ای و اجتماعی است. به طور کلی حوزه کنش اجتماعی باید کمتر رنگ و بوی سیاسی به خود بگیرد. چه از طرف دولت و چه از طرف مردم؛ اما متأسفانه چون ساختارها حامی مشارکت اجتماعی نیستند و قوانین به قدر کافی از مشارکت جامعه در حل مسائل حمایت نمی‌کند، جامعه هم به نوعی حس قربانی بودن می‌رسد و نوعی حس پرخاش و اعتراض در جامعه بروز می‌یابد؛ در واقع جامعه ایرانی رفتار شورشی دارد. رفتار شورشی به این معنا که در مجامع، در تاکسی و حتی مهمانی‌ها، همه دارند اعتراض می‌کنند. در واقع واکنشی است به ترومایی که در ما وجود دارد که حس می‌کنیم سرمان کلاه رفته است و حس می‌کنیم کسی دارد حقوق ما را از ما می‌گیرد، عزت نفسمان از بین رفته و در نتیجه به طور مداوم پرخاش می‌کنیم. بپذیرید که این مسائل سبب می‌شود که حس ما نسبت به مسئولیت اجتماعی کم شود. حس مسئولیت جمعی، همبستگی اجتماعی، این‏که به دردهای خودمان برسیم و مدام می‌خواهیم به هم نق بزنیم. من به شما نق می‌زنم، شما به دیگری؛ اما این‏که من به شما فکر کنم، من به شما کمک کنم، به همسایه، همشهری و گروه‌های آسیب‌پذیر کمک کنم، دیگر چنین حس سرزندگی، همبستگی اجتماعی و نوع‏دوستی کم می‌شود.

*البته به نظر می‌رسد در این شرایط نهادهای آموزشی هم عقب‌نشینی کرده‌اند.

 متاسفانه آموزش و پرورش ما الآن رفتارهای فردگرایانه و رقابت‌های فردی را در بچه‌ها تقویت می‌کند. معمولاً نمره را به رفتارهای فردی بچه‌ها می‌دهیم. این‏که فقط خودشان بتوانند موفق شوند و نمره بیست بگیرند. سیستم آموزشی و رسمی مدارس ما بیشتر به این شکل است. به کارهای گروهی نمره نمی‌دهیم. نمره فعالیت‌های مشترک در مدارس ما ابهام دارد. ارزش کارهای مشترک خیلی دیده نمی‌شود. فعالیت‌های گروهی ارزش فانتزی و به قول شما حالت لوکس دارد. ما در زمانی که در دبیرستان درس می‌خواندیم، کلوپ داشتیم. ناهار مشترک داشتیم. اگر ما کارهای کلوپی و مشترک را ارزشیابی و شناسایی کنیم، رقابت‌های جمعی ایجاد کنیم، اجتماعات یادگیری ایجاد کنیم. به طور مثال مسئولیت اجتماعی را از مدرسه به بچه‌ها آموزش دهیم. مثلاً به بچه‌ها آموزش بدهیم که بروند با همسایه مدرسه در خصوص سر و صدای مدرسه حرف بزنند و بگویند ما چه کار کنیم کمترین لطمه را به محله می‌زنیم. نظر شما در این مورد چیست. آیا راه حلی دارید؟ ما هم مثل بچه‌های شما هستیم. یا این‏که بچه‌ها را در نظم و نظافت محله مشارکت دهند. در دنیا یکی از کارهایی که بچه‌ها را به آن تشویق می‌کنند کاشت درخت است. می‌توانند در روزهای خاصی تعدادی نهال بیاورند و از بچه‌ها بخواهند که در کوچه‌ها بکارند. بچه‌ها را تشویق کنند که بعضی از کارهای با ارزش محله را به شکل نمادین انجام دهند؛ بنابراین بچه‌ها از کودکی و از زمان مدرسه یاد می‌گیرند که باید به حیثیت، حقوق، رفاه و نظم محله‌ای که مدرسه‌شان در آن وجود دارد، توجه داشته باشند و در آن مشارکت کنند. بچه‌هایی که در مدرسه حس مسئولیت را می‌فهمند، نسبت به هم کلاسی‌هایشان، نسبت به کلاس‌های دیگر، نسبت به محیط مدرسه، اداره مدرسه و محل و اجتماعی که مدرسه در آن قرار دارد، حس مسئولیت دارند.

*به نظر شما در این شرایط چه باید کرد؟

 از همه مهم‌تر اینکه اصلاحات نهادی، اصلاحات قانونی و حقوقی صورت بگیرد و متقاعد کردن دولت نسبت به این‏که ظرفیت‌های مشارکت جامعه را بالا ببرد و از جامعه جهت بالا بردن مشارکت حمایت کند. قائل شدن به حقوق شهروندی، مشارکت‌های جمعی و سپردن قلمروهای زدوده شده و ستانده شده جامعه به خود جامعه. تحویل اختیارات به خود جامعه. توانمندسازی جامعه به این‏که بتوانند امور اجتماعی خود را به عهده بگیرند از طریق بوروکراسی‌زدایی از چریتی‌ها و در نهایت الگوسازی. شاید اسم حوله «برق لامع» را شنیده باشید. پنجاه سال پیش حوله برق لامع می‌درخشید و یک برند بود. حوله برق لامع را حاج جواد برق لامع که کارآفرین بود، تولید می‌کرد. ما بچه بودیم که آقای برق لامع واحدهای اجتماعی و کارآفرینی و عام‌المنفعه در محلات فقیرنشین داشت. هیچ کارگری در کارخانه برق لامع کار نکرد جز این‏که در آخر به رفاه رسید. محیط بسیار سالمی هم در کارخانه درست کرده بود و از نظر تولید و موفقیت هم خیلی اوج گرفته بود و واقعاً هم برند شد. این برای ما الگو بود. بعدها که جوان شدیم و رفتیم دانشگاه و دنبال کارهای خیریه بودیم، الگوی ما آقای برق لامع بود؛ البته چون ایشان سرمایه‌دار بود و ما هم نگاه چپ روشنفکری داشتیم نه کنشگر سیاسی، انتقادهایی هم مطرح می‌کردیم

نگاه چپ اجتماعی و عدالت‌خواهی باعث شده بود به نظام ثروت انتقاد داشته باشیم که باید برابری وجود داشته باشد و فرصت‌های برابر برای تمام شهروندان وجود داشته باشد؛ ولی با این وجود ما برای او احترام قائل بودیم. هر چه بتوانیم الگوهای موفقی از کار خیریه که بیش از آن که کارهای لوکس و تشریفاتی رو بنایی کنیم، کارهای اساسی کنیم. ما نباید از جامعه تور را بگیریم و ماهی بدهیم، باید تور ماهیگیری‌اش را به خودش بدهیم. خیریه‌هایی که نخواهند فقط به خانواده‌ها نان بدهند، می‌خواهند آموزش بدهند، می‌خواهند توانمند کنند، می‌خواهند آن‌ها را کارآفرین کنند، کیفیت زندگی آن‌ها را بالا ببرند. این نوع ابتکارات اجتماعی، نوآوری در خیریه مهم است. خیریه‌هایی که در روش، ادبیات، ارتباطات و سازمان خود نوآوری کردند و ابتکارات تازه‌ای را به وجود آوردند و توانستند در جامعه حس تازه‌ای از کار جمعی و مشارکت به وجود بیاورند، خیلی کار ارزشمندی کرده‌اند و باید ارج ببینند. باید با چنین فعالیت‌هایی نشان بدهیم که این جامعه با وجود تمام لطمه‌هایی که از ساختارها، نهادها، قوانین نادرست، ساختارهای ناکارآمد و حتی نامشروع دیده است، همچنان جامعه‌ای است که در آن زندگی جاری است و یک حس انسانی و یک نوع توجه به خیر و یک ذخیره اجتماعی در جامعه ایران موجود است. یک ذخیره فرهنگی در ایران است که در آن مدام روزنامه‌نگاران، نیکوکاران بسیار خلاق، شهروندان بسیار نو‌آور، کارآفرینان اجتماعی، سازماندهی‌های مبتکرانه، جوشش‌های جمع، کوشش‌های بسیار خلاقانه شکل می‌گیرد که نشان‌دهنده این است که خیر عمومی به رغم تمام زخمی که به این جامعه وارد شده، به رغم تمام تروماهایی که این جامعه به آن دچار شده، در کشور وجود دارد و آب باریکه‌ای از حس نیکوکاری، به خصوص نیکوکاری‌هایی که جنبه زیربنایی‌تر و توانمندسازی اساسی جامعه دارد، دیده می‌شود.

*در کنار ساختارها چقدر به عاملیت اجتماعی ارزش می‌دهید؟

من با اینکه اراده‌گرایی رمانتیک را درست نمی‌دانم اما نمی‌خواهم تماماً هم ارجاع بدهم به نهادها و ساختارها و بگویم تمام. یعنی چون ساختارها و نهادها ناکارآمد است، پس ما دچار یک قفل اجتماعی، فرهنگی و خیریه‌ای شدیم. من معتقد هستم که کمی هم باید برگردیم به عاملیت، شیوه‌های عمل، ابتکارات، نوآوری‌ها، ابزارها و مدل‌های تازه. مثلاً اگر کسی روزنامه نمی‌خواند، با الگوی جدیدی از بستن خبرها و ابتکارات ژورنالیستی سعی کنیم که دوباره توجه بخشی از جامعه را برای خواندن مطالب جلب کنیم. اگر همه مدرک‌گرا شده‌اند، فراستخواهِ معلم بیاید با نوآوری و خلاقیت خود حس و حال دانشجوها را دوباره‌ ترمیم و شوق آموختن را در آن‌ها زنده کند. هریک از ما باید با ابتکارات عاملیتی خود همچنان ارزش خیر عمومی و نیکوکاری‌ها، تقلیل محنت‌های انسانی و کاهش رنج‌های هم‏نوعان و حس نوع‏دوستی و شرف انسانی را در جامعه و فرهنگ خود حفظ کنیم.

منبع: اتاق بازرگانی و صنایع و معادن تهران

مطلب قبلیمسئولیت‌ اجتماعی شرکتهای نفتی شامل همه جامعه پیرامونی شود
مطلب بعدیشرکت ملی صنایع پتروشیمی در ساماندهی مدارس سنگی و کانکسی مشارکت می‌ کند
وب سایت csrir پایگاهی است برای انتشار محتوای مرتبط با مسئولیت ها و وظایف شرکتها در ارتباط با رعایت اخلاق کسب و کار، توجه به کارکنان و مشتریان، رعایت مسائل زیست محیطی، و وظایف آنها در ارتباط با اجتماع است. *استفاده از مطالب وب‌سایت با ذکر منبع و لینک مستقیم به مقاله وب‌سایت، مجاز است.

نظر دهید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید