سعید منصور افشار بنیانگذار شرکت هوراند، تولیدکننده سیستمهای صوتی و کنفرانس و تجهیزات سالنهای آمفیتئاتر است
سعید افشار،صنعتگری اهل مطالعه فلسفه، تاریخ و هنر است که در کنار تولید برای فیلم دیدن و مطالعه هم وقت می گذارد و کارگردان های مورد علاقه اش علی حاتمی، بیضایی و فرهادی هستند. سعید افشار کارآفرینی است که نه تنها خود کتاب می خواند بلکه پرسنل کارخانه و شرکتش را هم به مطالعه تشوق می کند. او به پرسنلش می گوید باید فلسفه بخوانند زیرا به نظرش فلسفه و علوم انسانی به تکنسین قدرت تفکر می دهد تا بتوانند تولید اندیشه کنند و چنین افرادی هستند که به کارشان علاقه مند خواهند شد و به آن احترام می گذارند. او معتقد است کار و دانشگاه باید با هم عجین شوند و در گفت و گوی تصویری با سایت بازار گفته است:« دانشگاه برای خود من زمینه پپیشرفت و موفقیت شد منتها زمانی که با کار عجین شد؛ زمان دانشجویی کارگری می کردم؛ باید کار و دانشگاه هم راستا شوند، بنابراین معتقدم دانشگاه به عنوان یک راه جواب می دهد ولی نه هدف.»
سعید افشار با جدیت می گوید که در هیچ کجای دنیا مثل ایران فرصت شغلی وجود ندارد. « من 52 کشور جهان را از نزدیک دیده ام و در چندین کشور هم فعالیت کاری داشته ام؛ صادقانه می گویم در هیچ جای جهان الان مثل ایران فرصت کار کردن وجود ندارد؛ دوستان جوان ما دائم فکر می کنند اگر اروپا، آمریکا می رفتند برایشان گوسفند قربانی می کردند و منتظر آن ها بودند، نه اصلا این گونه نیست. من در همین آلمان شهر کلن که ایرانی های زیادی در آن زندگی می کنند، دیده ام ایرانی های تحصیلکرده با فوق لیسانس و دکتری در مک دونالد همبرگر می پیچند یا کارگر پمپ بنزین یا راننده تاکسی هستند، به شغل خاصی نمی خواهم توهین کنم ولی می خواهم بگویم اگر علم و کار اینجا در کشور خودمان با هم ادغام شوند می توان فرصت های بسیار جدید شغلی ایجاد کرد، کارآفرین بود و پیشرفت کرد و مطمئن باشید که زمینه موفقیت در کشور خودمان در این شرایط هموارتر است.»
سعید افشار 63 ساله و اهل ارومیه است و از نوجوانی کارگری و شاگردی را با سیم کشی، کار در چاپخانه و … تجربه کرده است، نکته ای که می گوید در زندگی اش اثرات مثبت بسیاری داشته. او در سال 1352 برای ادامه تحصیل به تهران آمد و به دانشگاه رفت البته همزمان کار هم می کرد. بعد از فارغ التحصیلی او مدتی در صدا و سیما مشغول کار شد و با وقوع جنگ در زمینه ساخت آپلی فایر برای بخش تبلیغات جبهه ها فعالیت کرد و همین موضوع زمینه ای شد که با پایان جنگ با تعدادی از دوستانش شرکتی برای تولید لوازم صوتی خاص تاسیس کرد اما بعد از مدتی به دلیل اختلاف ددیدگاه ها و… شکست خوردند و مجبور شدند فعالیتشان را متوقف کنند اما افشار کسی نبود که به سادگی دلسرد شود و همین شد که مدتی بعد و در دهه 70 اقدام به راه اندازی شرکت هوراند تولید کننده سیستمهای صوتی و كنفرانس و تجهیزات سالنهای آمفیتئاتر کرد. این شرکت با بیش از سه دهه فعالیت دستكم بر اساس آمارها از جمله شركتهای موفق در این زمینه به حساب میآید.
اما مهم ترین عامل موفقیت این شرکت در چیست؟ افشار خود نقش آموزش را اساسی می داند. او دائم مدیران این مجموعه را برای آموزش های نوین و آشنایی با دستاوردهای جدید تکنولوژی به نمایشگاه های و دوره های آموزشی خارجی و بین المللی می فرستد و معتقد است هماهنگ شدن با اقتضائات اقتصاد جهانی بخشی از اصل تغییر و لازمه بقاء و رشد است. در این شركت یك تیم تحقیقات سازماندهی شده كه روی هوش مصنوعی در حال مطالعه است. او معتقد است كه پرسنل آگاه و باسواد در ردیف سرمایههای شركت محسوب میشود. «كسی كه داری فكر و اندیشه باشد شجاع خواهد بود. چنین فردی خائن نمیشود. ما نیاز به پرسنل دلسوز نداریم بلكه نیازمند پرسنل آگاه هستیم.»
اینجا کتاب خواندن واجب است
یکی از راه های مهم آگاه سازی کتاب خواندن است و در مجموعه هوراند این کار واجب است. «از كاركنان میخواهیم كه خلاصه كتاب یا برداشت خودشان از كتاب را در جلسهای برای سایرین توضیح دهند و یا به عبارتی كنفرانس بدهند. بابت این كار امتیاز هم دریافت میكنند. یعنی از بابت این وقتی كه میگذارند پاداش هم میگیرند. بنابراین، به جز 2 یا 3 نفری كه آبدارچی هستند همه كتاب میخوانند. 10، 12 نفری هم قادرند كتابهای فلسفی مثل جمهور افلاطون و یا كتابهای هابز را بخوانند. بعضا هم كتابهای متفكرین جدیدتر مثل فریدمن و هایك را میخوانند. نشریه هم میخوانند. افرادی كه در تیم فروش مشغول هستند، موظفند روزانه نیم ساعت روزنامه بخوانند. برای شركت ما روزانه 7 روزنامه خریداری میشود.»
شركت چابك افشار هماكنون 27 نوع محصول تولید می کند و علاوه بر پوشش بازارهای داخلی، مقاصد صادراتی در افغانستان، عراق، عربستان، مصر و حتی كشورهایی مثل نیوزلند، كانادا و آلمان دارد به این نشانی كه سیستم صوتی دور دریاچه لایپزیك آلمان از ساختههای همین شركت است و سیستم صوتی یک سالن كنفرانس در كانادا و تورنتو از محصولات صادراتی 7 سال پیش هوراند است.
او در گفت و گو با مجله کارخانه دار گفته است برای ورود موفق به امر صنعت و كارآفرین شدن، سه شرط لازم است؛ شاگردی كردن، پذیرش منطق علوم انسانی و فهم اصل تغییر و اگر كسی این لوازم را فراهم سازد، امكان ندارد شکست بخورد. « شروع كار فقط با آموزش و کسب مهارت است. یک اختلاف دیدگاهی که من با مسئولین دولتی در بخش صنعت دارم این است که اینها تصور میکنند با وام دادن میتوانند کارآفرین تولید کنند. در حالی که کارآفرین باید آموزش ببیند و شاگردی کند. تبدیل شدن یك فرد به كارآفرین و صاحب كسب و پیشه یك روند و پروسه است، پروژه نیست. شعر معروفی هست در ادبیات فارسی كه میگوید: «هیچ كس از پیش خود چیزی نشد /هیچ آهن خنجر تیزی نشد /هیچ حلوایی نشد استادكار /تا كه شاگرد شكرریزی نشد» به هرحال باید شاگردی كرد.»
او همچنبن مخالف سرسخت گرفتن وام بانکی و انواع تسهیلات برای کارآفرینی است. خودش در گفت و گو با سایت بازار گفته است:« اینكه از دولت وام نمیگیریم. در این زمینه به توصیههای میلتون فردیدمن، اقتصاددان مشهور عمل كردهام. با اینكه مركز تحقیقات داریم اما هیچوقت از دولت وام نمیگیرم. چون معتقدم كه بهره وام بانكی هزینه تولید و قیمت را افرایش میدهد و این نهایتا اجحافی در حق مصرفكننده خواهد بود. یعنی اگر شما 20 درصد بهره بانكی بخواهد بدهید، مجبورید 30 درصد هم به قیمت اضافه كنید و در یك محاسبه نهایی خواهید دید كه حدود 50 تا 60 درصد باید روی قیمت فروش محصول بیفزایید كه این درست نیست. یعنی هم در حق مصرفكننده اجحاف میشود و هم اینكه شما مجبورید به شکلی برای بانك كار كنید! برای شروع كار باید از صفر شروع كرد. باید از پایین شروع كرد. به قول نیچه برای پرواز كردن اول باید ایستادن و راه رفتن را آموخت. بعد دویدن و جهیدن و در نهایت پرواز كردن. ما خودمان با همان سرمایهای كه داشتیم كار كردیم. این هایی كه به دنبال وام بدون سرمایه هستند، اشتباه میکنند، با وام 30-20 درصدی نمیشود تولید کرد.»
همیشه دوست دارم از افراد که دائم ناله می کنند بپرسم خودتان چه كار كردهاید؟ ما صاحبان صنایع باید متوجه باشیم كه حداقل 50 درصد ورشكستگیها مستقیما متوجه خود ماست 50 درصد هم ممكن است به قوانین و مشکلات دولتی برگردد
یکی از توصیه های سعید افشار به جوانان به خصوص آن هایی که تازه می خواهند وارد بازارکار شوند، حرفه آموزی از طریق آموزش های فنی و حرفه ای هست. « جوانان از طریق آموزش های فنی و حرفه ای می توانند تکنسین بشوند و در کارهای خدماتی موفق باشند. الان کشور ما کارگر ماهر و تکنسین به اندازه کافی ندارد مثلا در بسیاری از واحدهای تولیدی و صنعتی جوشکار ماهر وجود ندارد. فکر نکنیم یک کار باید تیتر و عنوان بزرگی داشته باشد؛ کارهای زیادی هستند که شاید اصلا به چشم نیایند ولی درآمد بسیارخوبی دارند مثلا کلیدسازی و… به نظر من اگر کسی بیکار است بخشی از چالش به خود او باز می گردد اگرچه که سیاست های کلان کشور هم مشکل دارد ولی ایمان دارم بخشی از این ماجرا هم به خودمان برمی گردد. می بینیم فردی مهندس عمران است و در خانه نشسته و می گوید که بیکار است؛ می دانید چرا این فرد در خانه نشسته است زیرا پدرش پول تو جیبی او را می دهد و مادرش برایش غذا درست می کند، بنابراین مجبور نیست که کار کند و برای خودش اشتغال به وجود بیاورد؛ جوانان ما باید از برج عاج پایین به کف خیابان ها بیایند و شاگردی کننند.»
البته هر شاگردی كارآفرین نمیشود زیرا نوع بینش آنها به كار و صنعت اهمیت دارد. «به نظر من، به صنعت نمیتوان صرفا از منظر فنی نگاه كرد. به صنعت باید با نگاه “حكیم” نگریست. این ها آموزشهایی است كه باید در فرایند كار ببینند. در جامعه ما بسیاری از افرادی كه وارد صنعت میشوند با این آموزش و نگرش میانهای ندارند. همیشه دوست دارم از افراد که دائم ناله می کنند بپرسم خودتان چه كار كردهاید؟ ما صاحبان صنایع باید متوجه باشیم كه حداقل 50 درصد ورشكستگیها مستقیما متوجه خود ماست 50 درصد هم ممكن است به قوانین و مشکلات دولتی برگردد.»
آیا شکست خورده اید؟
سعید افشار دوبار ورشكست را تجربه کرده و هر دو در دهه شصت بوده است. «اولین تجربه مشاركت من و دوستان در انجام كار تیمی به شكست انجامید. به خاطر اینكه عادت نداریم همدیگر را تحمل كنیم. این بیماری تاریخی جامعه ایران است. یعنی ریشه در مناسبات تولیدی دهقانی جامعه ما دارد. اشاره من به پروسه تحول جوامع از بردهداری به دهقانی و سپس انقلاب صنعتی است. یعنی در كشورهای توسعه یافته انقلاب صنعتی باور و رفتار دهقانی را از بین برده اما در جامعه ما چنین تحولی روی نداده است. بههرحال به واسطه همین اقدامات ما نتوانستیم به كار ادامه دهیم و تقریبا همه چیز را از دست دادیم. به یاد داشته باشیم كه منطق اقتصاد بسیار بیرحم است و با كسی شوخی ندارد. ورشكستگی و نجات از ورشكستگی یك پدیده عام و جهانی است. بسیاری از شركتهای بزرگ هم دچار چنین وضعیتی شدهاند. بهعنوان مثال شركت بزرگی مثل جنرال موتورز را اگر اوباما به دادش نرسیده بودند الان تعطیل شده بود. اگر رنو و نیسان با هم ادغام نشده بودند و یا فولكس واگن با شركتهای دیگر تجمیع نمیشدند همه از بین میرفتند.» او همچنین در گفت و گویی گفته است:« البته افتادن و بلند شدن در اقتصاد كار سادهای نیست اما این كار در بخش خصوصی شدنیتر است. كسانی كه در بخش خصوصی بهویژه بخش فروش كار میكنند معمولا اعتماد به نفس بالایی دارند. اینها معمولا شکست را نمیپذیرند. چرا؟ چون در عرصه و اصطلاحا كف خیابان قرار دارند. در هر شغلی كه هستند فكر میكنند كه امكان هزینه كردن و سود كردن دارند. به همین دلیل، از نظر من در بخش خصوصی واقعی چیزی به نام شكست وجود ندارد. افرادی كه پرورش یافته بخش خصوصی باشند ممكن است زمین بخورند اما بلند میشوند. ممكن است این چرخه 10 بار هم تكرار شود ولی شكست نمیخورند. اگر این دیدگاه حاكم باشد امكان رشد و توسعه وجود دارد.»